فروغ فرخزاد

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
ای سرزمین!
کدام فرزندها، در کدام نسل،
تو را آزاد، آباد و سربلند،
با چشمان باور خود خواهند دید؟
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز،
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست مثل آغاز!
یادآوریهای کوچک || SMALL REMINDERS
شد شصت سال
حالا تمام كار هايش را انجام داده بود،
مانده بود زندگی!
اگر برای تو خيرى داشت، می ماند
اگر دوستدارت بود، حرف میزد
واكَر مشتاق ديدنت بود، می آمد.
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد،
بیشتر تنهاست؛
چون نمی تواند بەهیچکس جُز به همان آدم بگويد که چه احساسی دارد.
“سمفونی مردگان”
تو مرا آزردى
كه خودم كوچ كنم از شهرت
تو خيالت راحت!ميروم از قلبت
مي شوم دورترين خاطره درشب هايت
تو به من می خندی و به خود می گویی
بازمى آيد ومي سوزد ازاين عشق ولى
برنمی گردم، نه
میروم آنجا که دلى بهر دلى تب دارد
عشق زيباست وحرمت دارد ...
شادی کوچکی می خواهم
آن قدر کوچک
که کسی نخواهد از من بگیرد.
I want small joys
So small that
No one would want to take it
.away from me
ناظم حکمت
دوستت دارم
و چقدر توضیح دادن
حرف های ساده سخت است...!