عباس معروفی

وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد،
بیشتر تنهاست؛
چون نمی تواند بەهیچکس جُز به همان آدم بگويد که چه احساسی دارد.
“سمفونی مردگان”
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد،
بیشتر تنهاست؛
چون نمی تواند بەهیچکس جُز به همان آدم بگويد که چه احساسی دارد.
“سمفونی مردگان”
تو مرا آزردى
كه خودم كوچ كنم از شهرت
تو خيالت راحت!ميروم از قلبت
مي شوم دورترين خاطره درشب هايت
تو به من می خندی و به خود می گویی
بازمى آيد ومي سوزد ازاين عشق ولى
برنمی گردم، نه
میروم آنجا که دلى بهر دلى تب دارد
عشق زيباست وحرمت دارد ...
شادی کوچکی می خواهم
آن قدر کوچک
که کسی نخواهد از من بگیرد.
I want small joys
So small that
No one would want to take it
.away from me
ناظم حکمت
دوستت دارم
و چقدر توضیح دادن
حرف های ساده سخت است...!
او از هر نظر نابود شده بود، اما انسانى
که شوری در سر دارد، در زندگی
شکست نمى خورد.
نمی دانم بعداً کجا می روم و چه کار می کنم.حس عجیبی دارم. کل زندگی در مقابلم است و حالا نمی دانم چه می شود.
کتاب پنج بازمانده
زمانی با هم دوست هستیم ولی کمی بعد دیگر نه.
اینجا جهان اوست،جایی که هرگز به من تعلق نخواهد داشت.
اعترافات فرنی لنگتون
ماموریت آلن انجام شده بود.
او بانداژ را رها کرد...!
مغازه ی خودکشی
هرچه پول درآورد کتاب خرید؛
پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟
گفت: دنبال خودم ...
“سمفونی مردگان”
تاجنونفاصلهاینیستازاینجاکهمنم!